جدول جو
جدول جو

معنی باران زده - جستجوی لغت در جدول جو

باران زده(زَ دَ / دِ)
باران دیده. میرحسن دهلوی:
با رخ خوی کرده بر بام آمدی
چون گل نوخاسته باران زده.
(ازآنندراج)
و رجوع به دمزن شود
لغت نامه دهخدا
باران زده
باران دیده
تصویری از باران زده
تصویر باران زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باران دیده
تصویر باران دیده
هر چه باران به آن رسیده و تر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(سِ هََ دَ / دِ)
آنچه باران بدان رسیده و تر کرده باشد، چون کشت باران دیده. میرزا رضی دانش:
در پناه چشم تر دانش ز آتش ایمنم
نیست از آفت زیانی کشت باران دیده را.
قپلان بیگ، رباعی:
خون گشته مرا ز هجر یاران دیده
زین غم شده چون سیل بهاران دیده
گر دست بمن زنند میریزد اشک
مانند درختهای باران دیده.
(از آنندراج).
- گرگ باران دیده، گربزی مجرب و آزموده. گرگ باران دیده صحیح است نه بالان دیده یعنی فرهنگ اشتباه کرده:
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد بجای حریر.
نظامی.
رجوع به بالان دیده و گرگ بالان دیده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ /دِ)
جریمه شده. (ناظم الاطباء). آنکه از او تاوان گرفته اند. کسی که جبران ضرر و خسارتی را پرداخته باشد. رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ دَ / دِ)
زیان دیده. ضرررسیده. ضررخورده. (یادداشت بخط مؤلف) :
بیچاره سوزنی که بسودای غازییی
شد همچو خسروانی خسران زده تنش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
برجسته شده. بیرون آمده. رجوع به بیرون زدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بباران، بی پناهگاهی تر و خیس شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از باران دیده
تصویر باران دیده
آنچه باران بدان رسیده و تر کرده باشد: کشت باران دیده
فرهنگ لغت هوشیار
آشوب زده، بحرانی، تنش آلود، متشنج، متلاطم، ناآرام
متضاد: آرام
فرهنگ واژه مترادف متضاد